باب اول
پروتاگونیست و آنتاگونیست
سلام و درود بر نویسندگان جوان. حرفهی نویسندگی درست مانند علوم دیگر در کنار تجربهی کاری و نوشتنهای متعدد نیاز به علم خاص خودش دارد. یک نویسنده برای خلق اثری لایق باید با اصطلاحات و مفاهیم مهم نویسندگی آشنا باشد و آنها را درک کند.
نوشتن درست مثل غذا درست کردن نیاز به مواد اولیه دارد. شما تا زمانی که از این عناصر اولیه شناخت کافی نداشته باشید نمیتوانید به بهترین شکل ممکن آنها را در کنار هم بگذارید و یک داستان درخورِ تعریف خلق کنید. بنابراین بهشدت پیشنهاد میکنم ابتدا با این مفاهیم آشنایی کامل پیدا کنید. در مطلب زیر من تلاش کردم بهصورت خلاصه و فشرده دو مفهوم پراهمیت پروتاگونیست و آنتاگونیست را توضیح بدهم و به نکات مهم این دو اصطلاح اشاره کنم. انشاءالله در آینده مطالب پراهمیتتری در اختیارتون قرار میدهم.
موفق باشید.
آرمین.م.ز
پروتاگونیست کیست؟
پروتاگونیست به شخصیت محوری و اصلی داستان یا به اصطلاح عامیانه قهرمان داستان گفته میشود که خواننده سرنوشت او را دنبال میکند. این لغت ریشه در یونان باستان دارد که در آن زمان به شخصیت مرکزی نمایشنامه گفته میشد. پروتاگونیست داستان معمولاً در مقابل آنتاگونیست قرار میگیرد.
پروتاگونیست داستان میتواند هر چیزی باشد. یک انسان، یک حیوان، گروهی از افراد یا حتی یک جریان فکری. در داستانهای اساطیری پروتاگونیست به طور معمول فردی با تواناییهای قدرتمند و فرابشری است. لازم نیست این شخصیت حتماً فرد خوبی باشد و میتواند یک آدم بدذات یا شرور باشد.
قطعاً یکی از مهمترین اصلهای نویسندگی خلق یک پروتاگونیست قابل باور و درکپذیر است تا خواننده بیشترین ارتباط را با او احساس کند. پروتاگونیست شخصیتی است که خواننده از ابتدای داستان وقایع زندگی او را دنبال میکند. این شخصیت در مرکز وقایع قرار میگیرد و باید انتخابهای سختی بکند. این وقایع و انتخابها باید به اندازهای جذاب باشند که کشش لازم را برای مخاطب ایجاد و خواننده را درگیر کتاب کنند.
پروتاگونیست ایستا به شخصیتی گفته میشود که بیشتر با افکار، عقاید و باورهای شخصیاش در جدال است. درگیر تصمیمهایی است که در گذشته گرفته است و به آیندهی خود و انتخابهایی که قرار است بگیرد بدگمان است. پروتاگونیست پویا شخصیتی است که بیشتر در ارتباط و کنش و واکنش با اطرافیان است و دغدغههایش دیگران هستند.
پروتاگونیست خودآگاه که به طور عمده شاهدش هستیم شخصیتی است که کاملاً با هدفی که دارد آشنا است. میداند چه چیزی میخواهد و برای رسیدن به آن تلاش میکند. پروتاگونیست ناخودآگاه برعکس کسی است که باور دارد یک چیزی را میخواهد اما در واقع چیز دیگری را میخواهد و خود را مرتب گول میزند. در نتیجه کشمکش اساسی بین آنچه که واقعاً میخواهد و چیزی که باور دارد میخواهد وجود دارد.
چگونه یک پروتاگونیست فراموشنشدنی خلق کنیم؟
خلق پروتاگونیست مهمترین بخش داستاننویسی است. رمان شما هرچقدر هم دارای داستان قدرتمند و خصوصیات ممتازی باشد اگر یک پروتاگونیست ناقص داشته باشد باعث شکست کتابتان میشود. پس باید زمان و تمرکز زیادی بر چنین موضوعی بگذارید.
در ابتدا درون مایه و هدف داستان را مشخص کنید. سپس جایگاه شخصیت مورد نظرتان را در داستان و نقش اصلی او را تعیین کنید. یکی از اشتباهات نویسنده استفاده از پروتاگونیست برای خلق داستان و بازگویی وقایع است در حالیکه خود شخصیت محوری باید تمام اتفاقات را زیر سوال ببرد، از آنها فرار کند یا باهاشان مقابله کند. ویژگیهای ظاهری و باطنی او را به دقت انتخاب کنید. توجه کنید پروتاگونیست باید قابل درک باشد و خواننده باید با او ارتباط زیادی برقرار کند.
هرگز ویژگیهای پروتاگونیست را به خواننده توضیح ندهید! این اتفاق بزرگترین اشتباهی است که یک نویسنده میتواند مرتکب شود. اخلاقیات، روحیات، رفتار، طرز تفکر، استعدادها و... پروتاگونیست را در خلال داستان و با توجه به اتفاقات درون آن، به خواننده نشان دهید. مثلا به جای اینکه بگویید فلانی شخص بداخلاقی است، رفتار تند آن فرد را در برابر یک اتفاق نشان دهید. بگذارید خود مخاطب در مورد ویژگیهای پروتاگونیست و رفتارهای او تصمیم بگیرد.
سعی کنید هدف پروتاگونیست را در ابتدای داستان به خواننده بفهمانید. مخفی کردن محرک او، سبب میشود مخاطب از درک اعمال و تلاشهای پروتاگونیست غافل شود و نتواند او را درک کند. نکته مهم دیگر این است که پروتاگونیست نباید یک شخص کامل و بینقص باشد. یک فرد بدون ایراد از نظر خواننده واقعی نیست و نمیتواند با او ارتباط برقرار کند. پروتاگونیستی که تمام تصمیمتاش درست و رفتارهایش فرشتهگونه است، غیرقابل باور و خسته کننده است.
دقت کنید که پروتاگونیست باید در موارد زیادی شبیه خوانندهها باشد تا هر چه بهتر درک شود اما باید یک یا چند ویژگی خاص و جذاب داشته باشد. خصوصیاتی که او را از دیگران متمایز میکند و خواننده را مجذوب خود میکند. استعدادهایی که هر مخاطبی آرزو میکند آنها را داشته باشد، یا حتی برعکس، از آنها متنفر باشد. همچنین پروتاگونیست شما بهتر است بر اثر داستان و اتفاقات درون آن تغییر کند. یک شخصیت ثابت و بدون تاثیرپذیری از دنیای اطراف خسته کننده است.
سعی کنید پروتاگونیست شما هم ایستا و هم پویا باشد و در کنار این ویژگیها به شدت برای رسیدن به هدفش تلاش کند. حاضر باشد برای رسیدن به مقصود خود هر چیزی را فدا کند و سختیهای بسیار بکشد. و مهمترین نکته، احتمال شکست او بالا باشد. اگر کاری کنید که خواننده با پروتاگونیست ارتباط زیادی برقرار کند، تا انتهای داستان، او را برای رسیدن به هدفش و یا شکست در آن دنبال میکند. پس چالش و هدف بسیار سختی برای پروتاگونیست خود در نظر بگیرید.
آنتاگونیست کیست؟
آنتاگونیست یک لغت یونانی به معنای هماورد یا رقیب است و به ضد قهرمان یا شخصیت مقابل پروتاگونیست گفته میشود.
آنتاگونیست میتواند یک فرد یا گروهی از افراد، بیماری، طوفان، مصیبت یا یک بلای طبیعی باشد و حتی میتواند یک ویژگی یا قسمتی از عقاید خود پروتاگونیست باشد. بخش اعظم هیجانهای یک داستان به این شخصیت مربوط است.
دقت شود لزومی نیست آنتاگونیست حتما یک شخصیت شرور و بدسیرت باشد و یا از عمد به دشمنی با قهرمان داستان بپردازد بلکه فردی است که خواستههایش در خلاف اهداف پروتاگونیست است و وجودش مانعی برای رسیدن او به مقصودش.
آنتاگونیستها میتوانند یک فرد ظالم و ستمگر باشند که بهدنبال سلطهجویی و حکومت است یا اینکه تنها افرادی باشند که عقاید و اخلاقیاتشان با محیط اطراف و جامعهاش در تضاد است. بعضی آنتاگونیستها با وجود جایگاه ضد قهرمانانهاشان، گاهی حتی محبوبتر از پروتاگونیست میشوند و جذابیت فوقالعادهای به داستان میافزایند.
چگونه یک آنتاگونیست فراموشنشدنی خلق کنیم؟
امروزه خلق یک آنتاگونیست ممکن است حتی از داستان و پروتاگونیست نیز مهمتر باشد. قهرمان داستان بدون یک آنتاگونیست مهم و بینقص که برای او چالشهای بزرگ ایجاد کند ناقص هست.
اهمیت بیاندازهای دارد که شما همان اندازه وقت و انرژی که برای خلق پروتاگونیست میگذارید، برای آنتاگونیست نیز بگذارید. ویژگیهایش، اخلاقیاتش و رفتارهایش را شرح دهید و او را به طور کامل با خواننده آشنا کنید. حواستان باشد، از آنتاگونیست به عنوان یک دستگاه فقط برای جلو بردن داستانتان استفاده نکنید.
پیش زمینه، طرز دیدگاه و انگیزهی آنتاگونیست را به مخاطب نشان دهید. علت رفتار او را حتماً بیان کنید و فراموش نکنید، اون نیز مانند پروتاگونیست حق دارد تا برای هدف و طرز دیدگاه خودش بجنگد و آن را به دست آورد.
آنتاگونیست را یک فرد بیاحساس، بیمنطق و تک بعدی جلوه ندهید! اعمال او و انگیزهاش را از طرف خودش با دیدگاه شخصیش شرح دهید. بگذارید خواننده او را درک کند و با او همزادپنداری کند. هرچقدر آنتاگونیست شما قدرتمندتر، مصممتر و باهوشتر باشد، شکست دادن او کار سختتری است و باعث جذابیت بیشتر داستان و غیرقابل پیشبینی بودن آن میشود.