در حال بارگذاری...
یک رمان متفاوت از زمانی که داعش وارد ایران شده و تا اصفهان پیش روی کرده است. مردم اصفهان به محاصره...
نویسنده: M_FaeziFard
مرد از خواب میپرد. هیچچیزی به خاطر ندارد… دختری او را یاری میکند تا به خ...
«ای که دست بر این کتاب میبری، بدان که این سیاهه نفرین شده است. و این شرحی است از سفر آن...
نویسنده: بهزاد قدیمی
دربارهی شالجوم حرف و حدیث بسیار است. برخی معتقدند که شاعری مشاعری بوده است که در قرون گذشته اط...
هیچوقت در تهران بودهای، شبها، روزها؟هیچوقت در رستوران برج تاج بودهای؟...
باد سرد از وزیدن افتاد و اثری جز بلورهای کوچک یخ که به پوست فرامرزخان چسبیده بودند، باقی نگذاشت.یک ج...
نویسنده: نیما کهندانی
تاریک روشنا نخستین داستان بلند ایرانی با بنمایههای معنوی اسطورهای است که ماجرایش د...
نویسنده: آرمان آرین
درون دل من، پسر تنهایی زندگی میکند که نه میخواهد بزرگ شود و نه کوچک میماند! او به وسعت ت...
غریو نبرد برخاست و دو سپاه نیرومند از هر دو سو بر روی آن باروی پهناور به ما تاختند. من نیز فریاد زدم...
مرد در اتاق کوچک رو به نیل نشسته بود و انتظار میکشید. سرش را طوری میان کف دست راستش پنها...
چند پاره نور گداخته و مبهم دیگر نیز از پس نخلها و آنسوتر از اعماق بیابان گذشتند و لحظه&z...
پیتَّوّن غرق در فکرهایش گام برداشت و زیر نور کمرمق ماه زمزمه کرد. گفتی اسم آن پسرک چه بود؟ &la...
با موفقیت وارد شدید.
لینک بازیابی رمزعبور با موفقیت برایتان ارسال شد.
ثبت نام با موفقیت انجام شد.