تعداد صفحات: | 240 |
---|---|
ناشر: | پیدایش |
سال چاپ: | 1400 |
زبان: | فارسی |
دختری او را یاری میکند تا به خانهاش بازگردد و برای بهبود جراحاتش به بیمارستان برود. مرد بیآنکه متوجه باشد به گروهی شورشی وصل میشود، گروهی که انگار مرد یکی از ارکان مهم آن است.
چیزی در درون مرد گم شده، شاید گمشدهی او زمان باشد…
آنچه بر مرد میگذرد به گذشته مربوط است یا آینده…
در قسمتی از کتاب میخوانیم
معجزهها آمدنشان را فریاد نمیکشند. با اینحال اگر منتظر باشید حسشان خواهید کرد، بویشان خواهید کشید و سرخی گونههایشان را خواهید دید.
معجزهی من رایحهی وانیل و بوی دریا داشت؛ و مانند تمام معجزهها گونههای سرخ.
«عاشقی را که چنین بادهی شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود بادهپرست»
استخوانهای شکسته و غرور درهمکوبیدهشدهام پشت در آسانسور در میان ستونهای زاویهدار و خشن ساختمان میماند اگر او از راه نمیرسید و کارت سبزش را درون شیار قرار نمیداد. آمدن و نزدیک شدنش را متوجه نشدم. تنها دستی را دیدم که از یک آستین خاکستری بیرون آمد و سپس اتاقک آهنی روبهرویم گشوده شد.