پنج دقیقه ابتدایی فیلم برای میخکوب کردن شما کافیست!
اگر با این فیلم، انتظار منطق علم و فیزیک را دارید، و یا حتی باورهای روزانه، باید بگویم از الان ذهن خودتون رو خالی کنید و هرچیزی رو که بلدید، بریزید دور!
باز دوباره مرد بااستعداد اما مغروری را بهعنوان شخصیت اصلی داریم که از قضا خیلی مایهدار است و باید در طول فیلم درسهای مهمی دربارهی ازخودگذشتگی و قهرمانبودن یاد بگیرد و این وسط دنیا را هم از نابودی نجات بدهد. دکتر استیفن استرنج جراح مغز بسیار باهوش و ثروتمندی ساکن منهتن است. فیلم که آغاز میشود استرنج بیشتر از نجات جان بیماران، بهدنبال اختراع روشهای خفن و کسب شهرت بیشتر است. دکتر کریستین پالمر همکار و معشوقهی سابقش آخرین و تنها کسی است که استرنج در زندگیاش بهعنوان یک دوست دارد. استرنج در حالی که با سرعت در حال ویراژ دادن با لامبورگینیاش در جادههای کوهستانی در یک شب بارانی است، حواسش به تصاویر اسکن بیمارش پرت میشود و قبل از اینکه به خودش بجنبد، ماشین روی هواست و بهخاطر خردشدن جلوبندی ماشین، دستانش تماماً از بین میروند ....
بهاندازهی کافی داستانی هیجانانگیز است، بهخصوص اگر کمیکهای دکتر استرنج را خوانده باشید و یا کارتون چند سال پیشش را دیده باشید.
فقط بحث اصلی اینجاست که در فیلم "دکتر استرنج"، فقط به ویژگیهای داستانی اجازه داده شده تا با جلوههای ویژه، چشم نوازتر به دید مخاطب عرضه شوند. احتمالاً شما هم در این فیلم بهدنبال قطعه گمشدهی پازل مارول هستید ... چیزی که مدتهاست در ابر قهرمانهای مارول دیگر نیست. با اتمام فیلم متوجه خواهید شد [احتمالاً!] که پوووف ... این هم مثل قبلیها بود که!
«دکتر استرنج» شاید از لحاظ بصری خیلی فوقالعاده و باحال و شگفتانگیز باشد، اما وقتی نوبت به چیزهای مهمتر و بااهمیتتر میرسد، ناامیدکنندهاست! «دکتر استرنج» وظیفهی سنگینی را به دوش میکشید و خوب، در این وظیفه شکست خورد. در اینکه «دکتر استرنج» قرار بود با استفاده از قابلیتهای دنیای جادویی مارول از لحاظ ویژوال بازیگوشی کند شکی نیست. فیلم قبل از امتحان دادن نمرهی کامل را گرفته بود. سوال اصلی این بود که آیا قابلیتهای دنیای اسرارآمیز دکتر استرنج نتایج دیگری هم خواهد داشت که خوب، اینطور نشده است.
مارول در حال درجازدن در یک تم ابرقهرمانی معمولی است. در یک کلام دست فیلمهای مارول برای ما رو شده است و آنها برای غافلگیرکردن و هیجانزدهکردن دوبارهی طرفداران فقط به قولهای پوچ و توخالی روی آوردهاند.
خب، شخصیت استرنج اگرچه فرق چندانی با تیپهای کلیشهای فیلمهای ابرقهرمانی ندارد، اما فیلم همزمان این فرصت را هم داشته که با استفاده از شخصیتش به موضوع متفاوتی بپردازد و درونیات مردی را که حالا باید ماهیتِ واقعیت و هرچیزی را که تاکنون میدانسته زیر سوال ببرد، مورد کندوکاو قرار دهد. اما اینطور پیش نمیآید. چون اصلاً چیزی بهاسم شخصیتپردازی در «دکتر استرنج» وجود خارجی ندارد. شخصیتها به دو گروه تیپهای تکبعدی و مقواهای بیخاصیتی که اطراف گروه اول میچرخند تقسیم میشوند.
یکی از بزرگترین مشکلاتی که به شخصیتپردازی ضعیف استرنج منجر شده این است که خیلی سریعتر از چیزی که فکر میکنید بر قدرتها احاطه پیدا میکند. از آنجایی که کایسیلیوس درحال احضارکردن دورمامو (غولآخر دنیای دکتر استرنج) برای قورت دادن زمین است، پس استرنج مجبور است بهطور زورکی و بیمنطق در سریعترین زمان ممکن به توانایی و دانش لازم برای ایستادگی علیه ویلن فیلم دست پیدا کند و در استفاده از آنها آماده شود. بنابراین هیچ تنش و هیجانی در تغییر شخصیتی او وجود ندارد. اگرچه او در ابتدا از دیگر شاگردان عقبتر است، اما فرد کهن او را زیر پروبال ویژهی خودش میگیرد و در یک چشمبههمزدن، استرنج را در حال کتابدزدی از کتابخانه میبینیم. کار به جایی میکشد که او یواشکی زمان را دستکاری میکند، کتابهای ممنوعه را مطالعه میکند و با چشم آگاموتو ور میرود. بنابراین وقتی موردو، دستیار اول فردکهن از روی شگفتی میگوید که تقدیر استرنج برای این کار نوشته شده، باعث شگفتی نیست. بالاخره هرکسی به کمک نویسندگان اینقدر راحت و سریع و بیدردسر می تواند به هدفش برسد، در نتیجه همیشه حق با استرنج است. بالاخره از قهرمانی که خطکشیها و قوانین طبیعت را میشکند و بعد بهازای تنبیه شدن، دنیا را هم نجات دهد چه انتظار دیگری میرود. مشکل شخصیت استرنج این است که بیشازحد حق با اوست و این موضوع همیشه غرورش را توجیه میکند. همیشه موفقیت قهرمان تا وقتی جذاب و لذتبخش و واقعگرایانه است که آن قهرمان طعم عمیقترین و تاریکترین سیاهچالهها را چشیده باشد
مدز میکلسون هم اگرچه بازیگر فوقالعادهای است که در زمینهی بازی کردن کاراکترهایی با صورت بیتفاوت و چشمهای خالی از احساس عالی است و مثل کامبربچ بهترین فرد برای این نقش بوده، اما فیلم تمام قابلیتها و استعدادهای او را هدر میدهد. مارول هیچوقت به ویلنهایش معروف نبوده، اما شخصیت کایسیلیوس خیلی ضعیفتر و تکبعدیتر از چیزی است که به آن عادت داریم. میکلسون بهطور آزاردهندهای دست خالی رها شده است.
"دکتر استرنج" فیلم معناگرایی که همه انتظار داشتند، نیست. شاید با دیدن فیلم به اولین چیزی که فکر کنید و به یادتان بیاد، فیلم شاهکار "اینسپشن" باشد. اما خواهشا از الان این مقایسه را نکنید مارول هنوز سال های بسیار زیادی نیاز دارد تا بههمراه یک تغییر عظیم در سبک نگارش داستانی، به آن سطح از معنا و شگفتیسازی برسد.
دکتر استرنج رو بهدید یک فیلم دو ساعته میخکوب کننده که نمیخواهید از جایتان بلند شوید نگاه کنید نه بهعنوان یک اثر جدید و متفاوت، حتی در سطح کمیکهای دکتر استرنج!
سید امیرمهدی میرحسینی