به نام خدا
گفتار دوم
در گفتار پیشین ذکر کردیم که داستان اثری ساختارمند و خلاقه است که به وسیلهی کلمات بیان می شود و حادثه یا حوادثی را در قالب عملی تام روایت میکند.
برای رد یا تائید تعریف فوق باید ابتدا آن را به درستی بفهمیم. به همین دلیل این گفتار را به بررسی کلمات کلیدی این تعریف اختصاص میدهیم.
داستان اثری ساختارمند است:
این یعنی از ساختاری بهرهمند است و خوب میدانیم که ساخت، قرین وجود اجزایی جزئیتر است که یک مجموعهی بزرگ را در کنار یکدیگر پدید میآورند.
در داستان این اجزا، اجزا یا عناصر داستان نام دارند و قانون چینش آنها کنار هم، همان قوانین نویسندگی است که بعدها پیرامونشان صحبت خواهیم کرد. برای فهم تعریف همینکه بدانیم داستان از اجزایی تشکیل شده و این اجزا با یکدیگر در ارتباط هستند کفایت میکند.
داستان اثری است خلاقه:
روی این بخش دعواهای زیادی وجود دارد. خیلیها هر نوع از ادبیات و حتی سخن گفتن را کاری خلاقه در نظر گرفتهاند و تعدادی دیگر آثار غیرداستانی، شبیه به گزارشنویسی و خاطره را به نداشتن این ویژگی محکوم کرده و اینطور از ادبیات خلاقه خارج میکنند.
موضوع اصلی این است که خلاقیت را در کدام حیطه معنی کنیم، اصولاً نظرات افراطیای که خلاقیت را به خود تعریف محدود نمیکنند و برای رد آن صحبت از خلاقیت در مثلاً راه رفتن را پیش میکشند، مد نظر ما نیستند. خلاقیت در اینجا یعنی میزان انحراف از واقعیت.
خوب میدانیم که اگر بخواهیم زندگی، حتی خاصترین و نزدیکترینشان به داستان، را به اثری داستانی تبدیل کنیم قطعاً نیاز به تغییر آن، حتی به صورت مختصر، داریم.
درهرحال ما در این تعریف داستان را بخشی از ادبیات خلاقه در نظر گرفتهایم. به این معنی که عنصر تخیل را یکی از عناصر اصلی داستان میدانیم و اعتقاد داریم تقریباً هیچ موضوعی در واقعیت بدون دستکاریهای ذهن و تخیل نویسنده، ارزش داستانی پیدا نمیکند.
داستان در قالب کلمات بیان میشود:
فکر نمیکنم روی این بخش دعوایی داشته باشیم.
فیلمهای داستانی هم در واقع دارای داستانی هستند که جرئی از کل این نمایش تصویری است. و آن داستان نیز در قالب کلمات بیان شده یا اگر بخواهیم داستانش را ذکر کنیم باید در قالب کلمات بیانش کنیم.
عدهای شرط کتابت را در این میان دخیل میدانند و داستان را اثری مکتوب در نظر گرفتهاند. ما با توجه به وجود پادکستها و داستایفسکی، کمی روی این بخش تردید داریم.
حادثه در داستان نقش کلیدی دارد:
حادثه همان چیزی است که به وقوع میپیوندد و بیشتر اوقات ناخواسته یا برخلاف انتظار شخصیتهای داستان است. در داستان شخصیتها عموماً عنصر محوری هستند و این شخصیتها جز در بستری از حوادث قابلیت ظهور و درخشش نخواهند داشت. پس حادثه یکی از اجزای مهم این تعریف است.
چیزی که نظم ابتدایی دنیای داستان را بر هم میزند و شخصیت یا شخصیتهای داستان در صدد جبران این اتفاق برخواهند آمد و نظمی دوباره به دنیای داستان خواهند بخشید.
داستان عملی تام را روایت میکند:
شما راوی هستید و داستان را باید روایت کنید. اما آیا بیان ناقص یک ماجرا روایتی کامل خواهد بود؟ بی شک نه خواننده در نهایت راضی خواهد شد و نه ذهن شما به عنوان چیزی که مدام دنبال علتها میدود به این ماجرا تن خواهد داد.
هنگامی روایت شما کامل خواهد بود که یک اتفاق را به صورت کامل بیان کنید. بیانی که شامل سه بخش آستانه، تنه و پایانبندی باشد. به این موضوع توجه داشته باشید که شاید یکی از این اجزا بهظاهر در داستانهای کلاسیک حذف شود، اما این به معنی وجود نداشتن آن بخش نیست، بلکه این بخش را میشود از میان خطوط دیگر بخشها بیرون کشید.
این مضوع را هم در گفتارهایی دیگر و به صورت مفصل بررسی خواهیم کرد.
#تمرین 10 جمله لیست کنید که شامل آستانه، تنه و پایانبندی باشند.
*جملات مرکب نیز خالی از اشکال است.
محمد فائزیفرد