خلاصهی پشت جلد:
ملکهی سرخ تمام طول مدت حکمرانیاش، مشغول جنگی طولانی بوده که در خفا آغاز شده است، جنگی علیه نیروهایی که پشت ملتها قرار دارند و بر سر چیزهایی مهمتر از طلا و زمین. قویترین سلاحش خواهر خاموش است، که اکثر مردم او را نمیبینند اما خیلیها درمورد او حرف میزنند.
نوهی ملکهی سرخ، شاهزاده جالان کندث، که قمارباز و اغواگر است، کسی است که میتواند خواهر خاموش را ببیند. جال که از نقشش بهعنوان اشرافزادهای خردهپا راضی است، وانمود میکند عجوزهی پیر را نمیبیند. ولی جنگی با مردگان زنده در پیش است و ملکهی سرخ از خانوادهاش میخواهد که از سرزمینشان حفاظت کنند. جال فکر میکند این جنگ چیزی نیست که بر او تأثیری داشته باشد اما در اشتباه است...
جال پس از گریز از تلهای مرگبار که از سوی خواهر خاموش آماده شده است، متوجه میشود سرنوشتش به طوری جادویی با جنگجویی وایکینگ گره خورده است. در همان حین که این دو راهی سفری برای از بین بردن طلسم میشوند و با خطراتی مهلک، زنانی مشتاق و شاهزادهای نوکیسه به نام جورگ آنکراث در راه روبهرو میشوند، جال به مرور به روشنایی ضعیفی از حقیقت دست مییابد: او و وایکینگ تنها مهرههایی در یک بازی هستند و ملکهی سرخ صفحهی بازی را کنترل میکند...
هشدار: امکان لو رفتن بخشی از داستان وجود دارد!
معرفی کاملتر:
من دروغگو، متقلب و بزدل هستم؛ اما هیچوقت یک دوست را ناامید نمیکنم. مگر ناامید نکردنش شجاعت و صداقت بخواهد و فرصتی برای تقلب وجود نداشته باشد.
شاهزاده احمقها، اولین جلد از سهگانهی جنگ ملکه سرخ است که داستانش در دنیای «امپراطوری درهمشکسته» رخ داده و ما را با شاهزاده جالان آشنا میکند. او نوهی ملکهی سرخ است که بهتازگی دوران نوجوانیاش را پشت سر گذاشته و قماربازی، دروغگویی، میخوارگی و فرار از دردسر با بیشترین سرعت ممکن تعدادی از علایقش هستند.
داستان از جایی شروع میشهود که برادر دختری که جالان با او ضجیع شده، مچش را میگیردد و جالان کوزهای را در سرش میشکاند. ولی برخلاف انتظارش شخص مذکور بیهوش نمیشود و شروع میکند به تعقیبش. درهرحال، این ماجرا ادامه پیدا میکند، جالان شروع میکند به فرار و خودش را به قصر مادربزرگش، واقع در ورملیون، پایتخت پادشاهی رد مارچ، میرساند و بعد متوجه میشود که ملکهی سرخ فراخوان داده که همه در تالار اصلی جلسهی قصر جمع شوند، تمام فرزندان و نوههایش، تا درمورد تهدیدی که پادشاهی را تهدید میکند باهاشان حرف بزند. تهدیدی که شامل مردههایی هست که زنده شده و ویرانی به بار میآورند، که بهاحتمال زیاد توسط احضارگرانِ شاه مردهها کنترل و هدایت میشوند و دربرابر رد مارچ و تمام پادشاهیها قیام میکنند. و اینجا جایی هست که ما با مهمترین شخصیت این جلد، مبارز نورس، یعنی اسنوری ور اسناگاسون آشنا میشویم.
یک اتفاق خاص و پیوندی جادویی، باعث میشود که اسنوری و جالان، همسفرهای ناخواسته، در راه رسیدن به هدفی از قبل معین شده که درک صحیحی نیز از آن ندارند، مجبور به همکاری شوند. جدای از این، هدف اصلی اسنوری این است که زن و بچهش را از دست اسونِ پاروشکنِ بدنام نجات دهد و در طول داستان شاهد این هستیم که اسنوری اطلاعاتی از داستانش را در طی شبهای طولانی در کنار آتشی یا در در گوشهای از میخانهای، با جالان در میان میگذارد. اسنوری دقیقا مانند قهرمانی حماسی است که از داستانهای کهن نورسی بیرون آمده و تحقیقاتی که مارک لارنس درمورد این دوره انجام داده و اطلاعاتی که به دست آورده واقعا شایان تحسین است. اشارههای کوچکی که به اساطیر چون اُدین، لوکی، ثور و... داشته آشکار است ولی اگه عمیقتر نگاه کنیم، متوجه میشویم که اسنوری همنام با شاعری به نام اسنوری استارلوسون است که اشعاری درباره داستانهای قدیمی نورسی جمعآوری کرده و نوشته. همچنین اسبِ اسنوری که همنام با اسلیپنیر، اسب تندروی افسانهای و هشتپای ادین است.
نقشهی امپراطوری درهمشکسته بهشدت یادآور اروپای خودمان است. سفر از رد مارچ، که به نظر میآید همان شمال ایتالیا باشد، شروع میشود و تا یخِ تلخ ادامه مییابد، که با حدس و گمان میشود فهمید که تقریبا همان سوئد شمالی و فنلاند است. عجب سفری هم هست! حوادث زیادی در طی این ماجراجویی اتفاق میافتد؛ گشتوگذار با هنرمندان سیرک، مبارزه با نازادها، فرار از جنگلی سوزان در آتش که بهن ظر زنده بود و نفس میکشید و همچنین توقف و استراحت در میخانهای درشهر کراثشهر (پاریس)، پایتخت آنکراث (فرانسه) که مردمش درحال جشنگرفتن برای بازگشت شاهزادهای بودند که سالها پیش گم شده بود.
داستان همزمان با شاهزادهی خارها(جورگ)، جلد اول از مجموعه بروکن امپایر رخ میدهد و در طی داستان شاهد تقابل جالان و اسنوری با برادران جاده هستیم، که مستترین آنها (همچنین چاق و بزرگترین آنها) کمی با اسنوری درگیر میشود. و همچنین شاهد جزئیاتی هستیم که پیش از این در مجموعهی بروکن امپایر به آن اشاره شده بود و میدانستیم، مانند دوئلِ شاهزاده جورگ با سِر گالان. البته مشخصا این داستان اثر مستقلی است و نیازی نیست که قبلش مجموعهی اول مارک لارنس، یعنی همان بروکن امپایر رو خوانده باشید.
حال به این توجه کنید، جهان امپراطوری درهمشکسته، مانند دیگر جهانهای فانتزیای نیست که بزرگانی چون تالکین و مارتین ساختهاند. دلیلش هم خدایان آشنا، فلاسفه شناخته شده و همچنین نقشهی جهانش است که قبلا اشاره شد. و همینچیزها جذابیت داستان را چندبرابر میکند. بعضی وقتها تو داستانهای فانتزی، خواننده خود را تو آن جهان گم میکند ولی اینجا، همیشه یک پایمان در دنیای خودماتن است و پای دیگرمان در دنیای خلق شده توسط مارک لارنس، یعنی بروکن امپایر.
همانطور که جلد اول در یک مجموعهی فانتزی (یا حالا هر مجموعهی دیگر) خیلی مهم است، در طول داستان شاهد فلشبکهایی هستیم که مار را بیشتر و عمیقتر با شخصیتها آشنا میکند و شخصیتپردازی قویای به داستان میبخشد. این فلشبکها به دو شکل متمایز از هم ارائه میشوند. شاهزاده جالان که راوی داستان ماست، که یادآورِ روایت داستان توسط جورگ در بروکن امپایر است، از طریق افکارش (چیزهایی که فقط برای ما تعریف میکند، نه کس دیگر) مواقعی که حوادثی او را مجاب به یادآوری خاطراتش میکند، ما را در جریان حوادث گذشتهاش قرار میدهد و با ما سخن می گوید. اسنوری هم، همانطور که بالاتر اشاره شد، گذشتهاش را داستانوار بیان میکند، درواقع طوری است که انگار او داستان را برای جالان تعریف کرده، و جالان آن را با قالب دانای کل برایمان تعریف میکند.
جالان و اسنوری یکی از بهترین همکارها و همسفرهایی هستند که تابهحال افتخار خوندن درموردشان را داشتهام. هر دو خیلی با یکدیگر متفاوتاند. جالان بیشتر زمانش را درحال طرحریزی نقشهای برای فرار است، اما درهرصورت، برخلاف چیزی که انتظار میرود، اون و اسنوری تبدیل به دوستهای خوبی میشوند. اگه بخوهام مثال بزنم، رابطهشان شبیه رابطهی تهول و باگ (سری مالازان) و گیملی و لگولاس (سری ارباب حلقهها) است. (البته نه شخصیت خودشان، صرفا رابطهای که بینشان است).
درکل، بهنظرم اثر برجسته و شاهکاری است که هرکسی باید بخواند و مستفیض شود. پس اگر زحمت کشیده و این ریویو را خواندهاید، خود کتاب را هم امتحان کنید!
سهگانهی جنگ ملکهی سرخ
جلد اول: شاهزادهی احمقها
نوشتهی: مارک لارنس
با ترجمهی: امیررضا لطفیپناه
منتشرشده از انتشارات باژ.